گفتگو با دکتر سید حسن حسینی
Image may be NSFW.
Clik here to view.
دکتر سید حسن حسینی استاد گروه جامعه شناسی دانشکده علوم اجتماعی تهران است. وی مدرک کارشناسی خود را در رشته جامعه شناسی از دانشگاه تهران در سال ۱۳۵۹، مدرک کارشناسی ارشد را در رشته مدرسی جامعه شناسی از دانشگاه تربیت مدرس در سال ۱۳۶۵ و مدرک دکتری را در رشته «جامعه شناسی تخصصی فرهنگ و آسیب های اجتماعی» از دانشگاه متز فرانسه در سال ۱۳۷۶ اخذ نمود. «تجرد قطعی در جامعه ایران» موضوعی است که مهرخانه در گفتگو با وی به بحث و بررسی گذاشته است.
- لطفاً به عنوان اولین سؤال تعریفی از تجرد قطعی ارائه کنید.
تجرد قطعی به وضعیتی گفته می شود که زنان و مردان قبل از سن ۵۰ سالگی به بعد هیچ گونه ازدواجی نکرده باشند و به عبارتی دیگر به صورت مجرد زندگی کرده اند. در این سن دیگر شانس ازدواج شان به صفر می رسد. البته مرز شروع تجرد ۳۵-۳۴ سالگی است؛ به این معنا که کسانی که مجرد به این سن رسیده اند می توانند به تجرد قطعی نیز برسند.
- آیا واقعاً می توان گفت یک نفر مجرد قطعی است؟
این پیش بینی بسیار سخت است. ما در مطالعاتمان متوجه شده بودیم که افرادی از مجردین قطعی تجربیات جنسی نیز داشته اند. برای ما این زمان مهم می شود که چطور شده است که این فردی که ارتباطاتی با جنس مخالف داشته، ارتباطش ادامه پیدا نکرده است. در جامعه ما این ارتباط به صورت مشروع قابل انجام بوده و هست و ما هنگامی که می گوییم ازدواج، منظورمان ثبت در دفتر و مسئول بودن نسبت به تمام حقوق و تکالیف زناشویی ناشی از ازدواج است؛ در حالی که این نوع از ارتباط می تواند به نوعی هم مفهوم با ازدواج توافقی در جامعه غرب باشد. در صورت وجود این ازدواج سؤالی برای ما به وجود می آید که با توجه به این تجربه چطور می شود که این ارتباط تداوم پیدا نکرده است که بعد از آن به مسائل فرهنگی، اجتماعی و محیط خانوادگی می رسیم.
- بسیار خب. شما چه عوامل جامعه شناختی، روانشناختی و جمعیت شناختی را در ایجاد تجرد قطعی مؤثر می دانید؟
یکی از دلایل تجرد قطعی در جامعه ما این است که ما در مقطعی دچار یک انفجار جمعیتی شدیم و با توجه به اختلاف بلوغ دختر و پسر، که البته در حالت معمولی به دلیل سیر معمولی افزایش جمعیت مسئله ای ایجاد نمی کند، دچار مشکل شدیم و برای عده ای از دخترانی که به سن ازدواج رسیده اند پسرانی برای ازدواج در سن مناسب در جامعه حضور ندارد.
البته در مطالعاتی که انجام شده و ما انجام داده ایم، بیشتر عوامل فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی دلیل تجرد قطعی است. مثلاً برای خانم ها یکی از عوامل پررنگ بعد ایثارگرانه است؛ خانمی به خاطر مادر، پدر و بستگان نسبی و مشکلاتی که بوده ترجیح داده است که ازدواج نکند و در کنار آنها باشد و خود را فراموش کند، لذا ازدواج در اولویت دومش قرار گرفته است. به عنوان مثال اگر در خانواده ای والدین دچار مشکلات جسمی و بیماری های طولانی مدت باشند، احتمال اینکه زندگی مجردانه از طرف دختر یا پسر، جهت توجه و رسیدگی به آن وضعیت انتخاب شود، بعید نیست. گاهی نیز ممکن است خواهر و یا برادر بزرگ تر یا کوچک تر به خاطر برادر و خواهران خود ایثار کنند.
این تجرد خودخواسته ایست که محیط بر فرد تحمیل کرده است. این گونه تجردها در خانواده هایی که پدر زودتر از کار می افتد و یا فوت می کند، اتفاقاتی که طبیعی یا غیرطبیعی رخ می دهد و خانواده را نظام گسیخته می کند، بیشتر اتفاق می افتد. یا خانواده هایی که پدر در آن معتاد است؛ در این خانواده ها فرزندان تحقیر می شوند و غالباً ازدواج در این خانواده با تحقیر توأم است و به نوعی «فروش» به نظر می رسد. بنابراین اگر دختری به لحاظ عقلانی و فرهنگی رشد کرده باشد، از فروش خود جلوگیری می کند.
از سوی دیگر در حال حاضر جامعه در وضعیتی قرار گرفته که زنان خواهان این هستند که از موقعیت های فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی بهتری برخوردار شوند و براساس آن ازدواج کنند. وقتی شما می خواهید پروسه ای را طی کنید تا از موقعیت بهتر فرهنگی اقتصادی برخوردار شوید، عمرتان می گذرد و در جامعه ای مثل جامعه ما که هنگام ازدواج به برآیند سرمایه های فیزیکی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی توجه می شود، وقتی خانمی از یک مقداری سنش زیادتر می شود ممکن است به لحاظ سرمایه فرهنگی ارتقا یافته باشد، اما از لحاظ فیزیکی ممکن است سرمایه هایی را از دست داده باشد و در بازار رقابت ازدواج، نتواند موقعیت لازمه را به دست آورد.
در برخی موارد هم دختران و پسران واقعاً نگرشی نسبت به ازدواج ندارند. البته می توان این را از زمینه های بیولوژیک نیز نگاه کرد ولی باز هم جامعه شناختی است. به آن مفهوم که بگوییم احساسات طبیعی این افراد نسبت به جنس مخالف بالا نیست؛ یک حالت زنانه داشتن برای مردان و یا حالت مردانه داشتن برای زنان، شرایطی را به وجود می آورد که دیگر زن طلب یا مردطلب نیست. البته بیشتر این مسئله را می توان از بعد جامعه شناسی نگاه کرد؛ آدم ها براساس تربیتی که پیدا می کنند، ممکن است با توجه به تجربیاتی که در زندگی دارند، مردگریز و یا زن گریز شوند؛ به طوری که وحشتی از نزدیک شدن به ازدواج و تکالیفی که خانواده و ازدواج بر دوش آنها می گذارد، دارند و بیش از جنبه های مثبت ازدواج به جنبه های منفی تشکیل خانواده توجه می کنند.
مجردهایی هم در این دسته بندی داریم که اینها تجربیاتی از زندگی مشترک داشته اند؛ زندگی ای را شروع کردند و بعد از مدتی رها کرده اند. مثلاً در مطالعه ما برخی از جامعه آماری تحقیق تجربه یک نوع ازدواج موقت را داشتند، اما آن را رها کرده و به صورت مجرد زندگی می کردند.
- وضعیت تجرد قطعی در جامعه روستایی به چه گونه است؟
بلهً بخشی از دختران جامعه روستایی که به خاطر حضور مردان در شهر بدون همسر می مانند، ولی این امر اغلب در جامعه روستایی به چندهمسری منجر می شود و این یکی از دلایل تداوم چندهمسری در روستاهاست. ازطرفی معمولا مردانی که به شهرها می آیند به دلیل اینکه هنوز با امکانات و شرایط شهری انطباق ندارند ازدواجشان در مبدأ صورت می گیرد.
- و از میان این عوامل، به نظر شما کدام مورد سهم بیشتری را به خود اختصاص می دهد؟
به نظر من در ایران عامل سرعت تحولات فرهنگی و تغییرات ذهنی زنان پررنگ تر است.. در مقطعی زنان در جامعه غربی مسائلی را تحت تأثیر فشارها و تبعیضات زیادی گفته اند و این مسئله به جامعه ما منتقل شده است، همچنین انقلاب اسلامی و آرای امام خمینی(ره) هم در بالابردن حضور اجتماعی زنان و برابری خواهی آنها نقش داشته است و زنان جامعه ما خود به خود در شرایطی قرار گرفتند که از نظر ذهنی برابری طلب شدند که آن را از راه هایی مثل بالابردن سطح تحصیلات و به دست آوردن مشاغل ممتاز جامعه حضور سیاسی و …دنبال می کنند. به نظر من تحولات جامعه ایرانی در زنانگی و مردانگی بسیار پر رنگ تر از تمام جوامع اسلامی است.
درحقیقت ما چه بخواهیم چه نخواهیم جامعه مان دچار تحول شده است؛ و یکی از تحولات مهم جامعه ایرانی تحول زنان و فکر زنان است. زنان ما در جامعه می خواهند همتای مردان پیشرفت فرهنگی اجتماعی اقتصادی و سیاسی داشته باشند، چنین درخواستی خود به خود با الگوهای سابق ازدواج جور در نمی آید. برای همین از همه امکانات استفاده می کنند تا درآن مسیر باشند. برای این زنان اولویت با فردیتشان است؛ فردیت منفی نه، بلکه فردیتی که خود را در جامعه می خواهند و این مثبت است. اما هنوز جامعه آن را نمی پذیرد.
- این تحولات در جامعه مردان به چه صورت بوده که نمی توانند هنوز درکی از تحولات جامعه زنان داشته باشند؟
جامعه به روند طبیعی خود قدرت، امکانات و… را در اختیار مردان قرار می داده و می دهد؛ در نتیجه وقتی جامعه بسته است، و امکانات هم به این صورت تقسیم می شود، شما فرصت انتخاب دیگری ندارید؛ اما وقتی جامعه باز می شود، چه در اواخر نظام پیشین و همچنین بعد از انقلاب اسلامی، باز شدن جامعه اقتضائاتی را می خواهد؛ یکی آن است که جامعه مردان و نسل گذشته، ذهن خود را با شرایط فعلی تطبیق دهد که این مقداری تأخیر دارد؛ حتی مردانی که تحصیل کرده هستند توقعی که از همسرانشان دارند توقعی است که پدرانشان از همسرانشان داشته اند. به عنوان مثال می گویند وقتی من از نظر اقتصادی موفق هستم چرا همسرم در بیرون از خانه کار کند؟ در حالی که این اشتغال هویت اجتماعی آن زن است.
- به جز تجرد خودخواسته که آسیب بسیار کمتری برای فرد دارد، اکنون عوامل جمعیت شناختی علت بسیاری از تجردهای قطعی است. با این آسیب باید چه کرد؟
وقتی انسان می خواهد به چیزی دست پیدا نکند، اما نتواند؛ قطعاً دچار عارضه های روانی و اجتماعی می شود. اما خب راه حل چیست؟ راه حل می تواند تعدد زوجات مردان باشد، اما این باعث می شود زنان شوهردار معترض شوند. یکی از راه حل ها در جامعه ما تعدد زوجات است که می تواند جوابگو باشد.
ولی قطعاً این نوع زندگی عارضه های روانی اجتماعی دارد که البته می توان این عارضه ها را کم کرد. بایستی جامعه همین توضیحات را در مورد عوامل جمیعیت شناختی بداند. اگر جامعه این را درک کند، دیگر نگاه گزنده خود را نسبت به این قضیه نخواهد داشت.
باید برای کسانی که قربانی بحران جمعیتی هستند و همچنین برای جامعه روشن کنیم که زندگی مجردی زندگی خفیفی نیست. ما بسیار روی خانواده تأکید می کنیم و اوصافی که از معصومین پررنگ می کنیم، اما از این سو اقتضائات طبیعی و اقتصادی مان در شرایط حاضر اجازه نمی دهد ازدواج محقق شود داریم، درحقیقت به یک عده ظلم می کنیم. پس بعد از تقدیر از این بعد شخصیتی الگوهای جامعه، بلافاصله باید برای افردای که ازدواج نکرده اند مصداق خارجی اش را درآوریم و نشان دهیم جرمی مرتکب نشده اند و وضعیتشان حاصل شرایط تاریخی و اجتناعی جامعه است.